جدول جو
جدول جو

معنی راک رند - جستجوی لغت در جدول جو

راک رند
وسیله ای تمیز کردن ته دیگ، کف گیر ویژه ی کندن ته دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه بند
تصویر راه بند
راهدار و باج گیر، دزد راهزن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
گرد و غبار باشد. (آنندراج) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(کِ قَ)
چون قطعۀ قندی را بشکنند یا بسایند ریزۀ قند یا پودری را که بسبب شکستن یا سائیدن از قند بدست آید خاک قند گویند
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اغبر. (ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بلوک پیرکوه از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت که در جنوب خاوری رودبار و 7000 گزی جنوب امام کنار رودخانه چاکرود واقع است، محلی است کوهستانی هوایش معتدل است با 150 تن سکنه، از رودخانه چاکرود مشروب میشود، محصولش غلات و بنشن و گردو است و شغل عمده سکنۀ آنجا آسیابانی در آسیابهای متعددی است که در طول رود خانه چاکرود ساخته اند و خانه هاشان نیز در جنب آسیابهاست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مْ بَ)
قطعۀ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است. نظیر ساق بند و بازوبند و غیره
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خداوند رای. بارای. باتدبیر. عاقل. خردمند. باعقل. بخرد:
خنک مرد دانندۀ رای مند
به دل بی گناه و به تن بی گزند.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ زَ دَ / دِ)
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده:
سگ من گرگ راه بند من است
بلکه قصاب گوسفند من است.
نظامی (از رشیدی).
، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان. دهی است کوهستانی و سردسیرو دارای 609 تن جمعیت که همگی بکار کشاورزی و دامپروری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی است به چغانیان، و وشجرد از اعمال آن است: ابوریحان بیرونی در وصف جمست گوید: و در آن معدنی پیدا شد در وشجرد از حدود چغانیان در ناحیه یی که به رام رود شهرت داشت، (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 194)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای در ناحیۀ جروج است که در منطقۀ سند در هندوستان واقع شده. (حدود العالم ص 74)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای مند
تصویر رای مند
خداوند رای، با تدبیر، عاقل، خردمند
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ی که ته دیگ را با آن تمیز کتند
فرهنگ گویش مازندرانی
کفگیر ویژه ی کندن ته دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی